نوشته شده توسط : علی سرابی یاقوند (علیا)

 

#تلخندسیاسی    #طول_عمروام

بعدازعمری زندگی بادردورنج بسیار 

آخرزمین گیرشدم بااین دنیای مکار 

ازوقتی چشم گشودم درصف نشسته بودم 

یاسرکاری بودم یامیرفتم سرکار

عاقبت اززندگی لڌتی من ندیدم 

با سختی زندگی اسیرم کردروزگار

تاخونه میرسیدم سریعأ میخوابیدم

رمق دیگر نداشتم ازمشکلات بسیار

ازنوبت گازبگیرتاصف شیرو پنیر

بارهادرصف متروچرت میزدم بیشمار 

ازبس که کارمیکردم بدون استراحت 

تابه خودم اومدم شدم علیل وبیمار

یک روزرفتم اداره برای راه چاره 

نمودم درخواست وام باحالتی گرفتار

باعجزوناله گفتم برس بحال زارم 

وام ضروری میخوام که دردم شده آشکار

مدیرکل امضاکرددادم معاون اول

اونم نوشت برایم برو پیش دفتردار

رفتم پیش دفتردار نامه روکردشماره

گفت بده به معاون نوبت اونه اینبار

رفتم سراغ پاراف نزد آقا معاون 

جوابش راگرفتم باحال زارواشکبار

اینچنین نوشته بود معاون اداره 

تاسال دیگه صبرکن شایدرسداعتبار

حالاسه سال گذشته هنوزوام نگرفتم

درعوض بدتر شدم ندارم دیگر قرار 

وضعیتم وخیم شد بردنم بیمارستان 

بین راه رسیداجل با سند پایان کار

برای کفن ودفنم یک کارتن قندآوردن

اونم ازحقوق کسرشددرردیف بدهکار

خلاصه چهلمم رفت رسید اولین سالگرد

وامم تصویب نشده پوسیدم من در مزار

میترسم ازماجرا دق کننداهل وعیال

برای وام گرفتن بشن از دنیا بیزار

حال علیا گرفته از اینمه حق کشی

که میبند او هر روز در میان این بازار 

شاعر وتحلیلگر #علی_سرابی_یاقوند



:: موضوعات مرتبط: فرهنگی , مثنوی های جدید , سیاست , ,
:: برچسب‌ها: طنزسیاسی , شعر , وام , غزل ,
:: بازدید از این مطلب : 352
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 5 آذر 1398 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 48 صفحه بعد